نامه ای به خدا...

​‍ ????نامه ای به خدا از طرف…
????اين ماجراي واقعي در مورد شخصي به نام نظرعلي طالقاني است كه در زمان ناصرالدين‌شاه طلبه اي در مدرسه مروي تهران بود و بسيار بسيار انسان فقيري بود. شبي از شدت تهي دستي و گرفتاري به اين فكر مي افتد كه بالاخره چه بايد كرد؟ 

????آيا به مراجع تقليد وقت روي آورم؟ 

????يا نامه‌اي به شاه نوشته و از او كمك بخواهم؟ 

????يا به امير المومنين توسل جويم و از فقرم به او شكايت برم؟ 
????سرانجام شب را تا نزديك سپيده در فكر سپري ميكند و به اين نتيجه ميرسد كه نبايد به انسانها مراجعه كنم و تنها راه اين است كه نامه‌اي به خدا بنويسم و خواسته هاي خود را بصورت كتبي از او بخواهم. به همين جهت خالصانه و در اوج اعتماد و اميد به خدا، نامه‌اي به درگاه خداي متعال نوشت كه نامه او در موزه گلستان تهران تحت عنوان «نامه‌اي به خدا» نگهداري مي شود.
????مضمون نامه:
????بسم الله الرحمن الرحيم????
خدمت جناب خدا!
سلام عليكم
اينجانب بنده شما هستم. از آنجا كه شما در قرآن فرموده ايد: «و ما من دابة في الارض الا علی الله رزقها؛ هيچ موجود زنده‌اي نيست الا اينكه روزي او بر عهده من است» من هم جنبنده اي هستم از جنبندگان شما در روي زمين. و در جاي ديگر قرآن فرموده‌ايد: «ان الله لا يخلف الميعاد؛ مسلما خدا خلف وعده نميكند»
⚜بنابراين اينجانب به چيزهاي زير نياز دارم:
*خانه‌اي وسيع

*همسري زيبا و متدين

*يك خادم

*يك كالسكه و سورچي

*يك باغ

*مقداري پول براي تجارت
لطفا پس از هماهنگي به من اطلاع دهيد.

مدرسه مروي - حجره شماره 16 - نظرعلي طالقاني
????نظر علي بعد از نوشتن نامه با خودش فكر ميكند كه نامه را كجا بگذارم؟ ميگويد مسجد خانه خداست. پس به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) ميرود و نامه را در سوراخي در ديوار مسجد قايم مي‌كند و با خودش ميگويد: حتما خدا پیدايش ميكند و به مدرسه باز مي‌گردد.
????فرداي آن روز، ناصرالدين شاه با درباري‌ها ميخواستند به شكار بروند. كاروان او از جلوي مسجد ميگذشت.

ناگهان به اذن خداوند، باد تندي شروع به وزيدن ميكند و نامه نظرعلي را روي پاي ناصر الدين ‌شاه مي‌اندازد. ناصرالدين شاه نامه را ميخواند و شكار را كنسل كرده دستور ميدهد كاروان به كاخ برگردد.
????شاه مشتاق مي شود صاحب نامه را ببنيد لذا به مدرسه مراجعه و نظر علي را طلب مي کند. وقتي او حاضر مي شود شاه مي گويد مشکل شما چيست بگو تا به تو کمک کنيم

نظر علي مي گويد: من مشکل خود را با خداي خودم مطرح نموده ام و نيازي به کمک شما ندارم. شاه مي گويد ما از طرف خدا ماموريم تا مشکل شما را حل کنيم و در نتيجه مبلغ يک صد تومان پول به نظر علي پرداخت مي گردد .

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.